مطالب اینترنتی




انشا درباره حضرت فاطمه زهرا انشا درباره ایام فاطمیه

انشا درباره حضرت فاطمه زهرا ایام فاطمیه 96 است و غم شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا,قلب تمام شیعیان جهان را می سوزاند در زیر چند انشا درباره فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه زهرا آورده شده است که با هم می خوانیم


انشا فاطمیه شماره یک


او، الگوی همه ن عالمْ در زندگی، راز و نیاز، عبادت، اخلاق و ایمان بود. همسری مهربان و فداکار برای حضرت علی علیه السلام و مادری دل سوز و شایسته برای فرزندانش و الگویی نمونه برای همه ن و مادران بود. او، دختر پیامبر بود و در اخلاق و عبادتْ مانندی نداشت. در هنگام ولادت با برکتش، آسمان از برکت وجود او نورْباران بود. می دانی نام آن حضرت چیست؟ آری درست حدس زدی، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام .


امروز همه دنیا عزادارند. امروز همه دل ها غمگین و پرغصه اند. امروز از چشم ها باران اشک جاری است. امروز، روزِ شهادت مظلومانه مادر اهل بیت و ائمه، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است؛ روزی که فرشتگان هم از این غمِ بزرگ، غمگین و گریانند. امروز سوم جمادی الثانی، و به روایتی، روز شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام است.


چند وقتی می شد که حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در بستر بیماری افتاده بود. آن روز تلخ، حضرت فاطمه چشم هایش را باز کرد و کودکان دلبندش را نوازش نمود و وصیت های خود را به آنان فرمود، ولی خیلی زود چشم هایش را بست و برای همیشه دنیا را وداع گفت. حسن و حسین، زینب و ام کلثوم گریه می کردند و حضرت علی علیه السلام پریشان و غمگین از مسجد به خانه آمد، ولی حضرت زهرا علیهاالسلام برای همیشه از دنیا رفته بود و علی و کودکانش را تنها گذاشته بود.




انشا فاطمیه شماره دو


بانو! مزار تو در سینه عاشقان توست.پس از تو تمام یاس های زمین، کبود می رویند.


حضرت زهرا(س) نخستین شهیدی است که در راه قیام علیه باطل به شهادت رسید.


از خلقت فاطمه زهرا(س) تمام زن ها حرمت و آبرو یافتند.


از تو برایمان تسبیحی به یادگار مانده که پس از هر نماز به آسمان می برَدِمان.


چگونه تو را زخم زدند که رخ از تمام اهل زمین پنهان کردی یا فاطمه؟


خورشید واپسین تو تنها امید ماست


ای دامن تو چشمه آن آفتاب ها»


در بهاری غریبانه هرچند، لاله ها بی تو در خون نشستند بعد تو یازده سرو سرسبز هفت پشت خزان را شکستند»


چگونه گریه های فاطمه(س) عرش را به لرزه می انداخت، ولی مردمان غافل شهرش را از خواب بیدار نکرد؟


زخم هایی که بر پیکرت زدند، کمترین رنجی بود که در این دنیا کشیدی. درد تو از زخم دیگری بود.


دامنت را رها نمی کنم وگرنه سر از دامان گمراهی درمی آورم.


شهادت تو آغاز شهادت های پی در پی تاریخ بود.


فاطمه(س)، رایحه بهشتی است که مشام کفر هرگز او را نخواهد شنید.




انشا فاطمیه شماره سه


تو ستون استحکام عرشی بانو! این گونه بر زمین نیفت!


برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد. برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو اتکا دارد.


برخیز! همه زخم هایت را پنهان کن تا دشمن، آرزوی پیروزی را برای خویش به گور ببرد.


هنوز باید باشی. هنوز اسلام نیازمند خطبه های توست. هنوز امیرالمؤمنین علی(ع) انقلاب و غیرت فاطمی تو را پشتوانه خویش می خواهد. برخیز و با همین نیمه جان مجروح، با همین پیکر زخم خورده در کوچه های شهر جاری شو.


در تمام خانه های خواب برده را با دست های عصمت خویش بکوب تا بیدارشان کنی؛ تا تنها ماندن حجت خداوند را بدانند و به پا خیزند، تا پای مال شدن وصیت و میراث رسول را سکوت نکنند.


پس از تو غمگین نباید بود.


اکنون که تو رفته ای، تمام دردهایت به پایان رسیده اند. اینک در جوار پیامبر خاتم نشسته ای و بی شک، غصه هایت را سر بر دامان او از یاد می بری. امّا اندوه من از بی تو ماندن است…، از تنها شدنِ حقیقت بر روی این خاک پرفریب…، از درد دل های تلنباری که پس از تو تنها قلب پرسکوت چاه، یارای شنیدنش را خواهد داشت.


تو را پنهان از چشم های بخیل روزگار به خاک سپردم تا حسرت دیدار مزارت تا قیامت، دل های گنه کارشان را به آتش بکشد. تو را که ناموس حق بوده ای، دور از دست ها و چشم های نامحرم زمین دفن کردم. بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا (ص) چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ کس نشان مزارش را بداند. بگذار این بی نشانی، به نشانه اعتراضی ابدی در دل تاریخ جاودانه شود.


اینک من برای روزهای بعد از این غمگینم؛ روزهایی که باید بی تو نفس کشید و سکوت کرد و خون دل خورد. من برای این دنیای ستم کار و در غفلت غمگینم که از این پس قرار است نشانه های خداوند را بر روی زمین، یک به یک بیازارند و بر گمراهی خویش بیفزایند. از این پس اندوه من ابدی است؛ تا آن زمان که به تو بپیوندم.


شانه ای که پس از تابوت تو خسته و غمگین به خانه بازمی گردد، هیچ آرزویی جز ندیدن دنیا ندارد. دیگر دنیا با تمام فراخی اش برای من تنگ است؛ وقتی تو را در هیچ جای زمین نمی توان سراغ گرفت.


دیگر هیچ کس انگار در دنیا نیست؛ وقتی بین ازدحام مردم، بانوی بهشتی من حضور ندارد.


آه بانو! این کلبه محقر با تو فردوس برین بود برای من…، برای من و فرزندانی که دیگر طاقت نگاه های سوگوارشان را ندارم.


وقتی که تو بودی، سفره خالی و بی رونقمان گوارا بود؛ آنچنان که گویا مائده های آسمانی برایمان پهن بود و گرسنگی را کنار این سفره بی نان، با شمیم بهشتی تو از یاد می بردیم.


بانو! هنوز زمین نیازمندت بود. هنوز گرسنگان مشتاقند که در خانه تو را بکوبند و تو افطار فقیرانه خود و خانواده ات را انفاق کنی و با لب های روزه دار، از خداوند بشنوی که: وَیُطْعِمُونَ الطّعَامَ عَلَی حُبّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً»




انشا فاطمیه شماره چهار


آن که بر در می کوبد شباهنگام، به کشتن چراغ آمده است…». توفان فرا رسید… . چه می خواهند از آشیان عاشقانه مهر و ماه؟ تو بنشین بانو! تو برنخیز به گشودن در؛ تو پشت در نایست! نرو…، همین جا بمان. آن که مشت بر در خانه ات می کوبد، با خداوند در ستیز است.


آن که شعله به دست در کوچه ایستاده، فتنه نابکاری است که قصد برافروختن آتشی ابدی دارد؛ آتش نفاقی که تا همیشه تاریخ خواهد سوخت. آن که ناسزا می گوید و قصد آشیان تو را دارد، کینه کهنه ای دارد که امروز سر برآورده و کمر به نابود کردن حقیقت بسته، غافل از آنکه خداوند هرگز نخواهد گذاشت؛ مگر نه اینکه خداوند نور خود را در همه جا به ظهور می رساند؛ هرچند کافران را خوش نیاید»؟!


کاش برنمی خاستی!


کاش برنمی خاستی… . تو ادامه رسول خدایی…، تو آمده ای تا اسلام زنده بماند و حق، سلامت باشد. تو زنده ای تا پیش روی آفتاب، سپر شوی و شمشیرهای ای را که به سوی امام نشانه رفته اند، حواله جان خویش کنی.


تو باید قیام کنی تا قامت یگانه امامت استوار بماند. تو انقلاب می کنی تا مردمان غفلت زده روزگار به خود بیایند و ولایت را تنها نگذارند.


تو پشت در ایستادی و انگار قلب تمام هستی، آنجا پشت در ایستاده بود و می تپید… .


در باز شد به روی فتنه ای ناگهان.


در باز شد به سوی توفان نخستین ظلم…؛ دری که چون خنجر بر جان تو فرود آمد… ، دری که راه را برای آغاز همه ستم های تاریخ باز کرد، دری که به روی دشمن حق آغوش گشود و چشم مردمان خواب زده را به روی حقیقت بست… .




انشا فاطمیه شماره پنج


در کوچه باد می آید، این ابتدای ویرانی است…».خبری در راه است؛ خبری عظیم و واقعه ای هولناک. بادی که می وزد، آبستن عزای بزرگی است که خواهد رسید. بادی که در کوچه سرگردان است، به زودی به توفان بدل خواهد شد؛ توفانی که تنها خانه تو را به لرزه درمی آورد، توفانی که تنها قصد ویرانی کلبه عشق را دارد؛ کلبه حقیقت، کلبه وحی و توحید. کاش پنجره ها از این توفان نلرزند! کاش در خانه را به روی این زله ناگهان باز نکنی! کاش پشت در نایستی! کاش آشیانه ات را شعله های کینه در کام نگیرند!




انشا فاطمیه شماره شش


نمی‏دانم کجایی، اما هر روز برایت گل می‏چینم.


اگر بودی، مردانگی‏ها، بوی تعفن نمی‏گرفت و دست‏های سیاه تفرقه، کشورهای مسلمان‏نشین را نمی‏بلعید. ما در تنهایی خویش، غرق می‏شویم و آوازهای ابوجهل‏ها را صیقل می‏دهیم. ما از تو دور افتادیم.


هنوز بوی در نیم‏سوخته را از کوچه‏های تنگ مدینه می‏شنویم؛ از پشت صفحات غبارگرفته تاریخ.


هنوز کلمات و آیین‏های زندگی تو زنده‏اند. اگر سیره تو فراگیر شود، دوباره عطر امامت، مشام روزهای تنها مانده ما را خواهد آکند.


کاش به ما یادآوری می‏کردی شیوه پیروان حقیقی را! کاش ما از این خواب زمستانی برخیزیم!




منبع: بزم اشک



لینک منبع

مطلب انشا درباره حضرت فاطمه زهرا | انشا درباره ایام فاطمیه در سایت مفیدستان.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رفتن رسیدن است! آموزش لوازم باربي خوب شیم دکتر اَبْـ ـریــشَــمْـــ نمایندگی قم دانلود گزارش تخصصی معلم فناوری اطلاعات و ارتباطات سيب ترش| بانک کتاب سيب ترش rahseparhagh وبلاگ نمایندگی چالوس